برای دختر نازنینم( مادرانه )
امروز فرصتی شد تا برا تو تو دختر خوب و نازنین و فهمیده ام بنویسم. بنویسم که جه قدر من و بابا دوست داریم و به فکرتیم. چه قدر ازت راضی هسیتم . از حرف گوش کنی هات کمکای بی دریغت به من حتی وقتی خسته ای از راز داری هات و اینکه هیج وقت جیزایی رو که نباید بگی هیچ جا نمیگی. میخواستم یه جیزی رو بهت بگم که هم به درد الانت میخوره و هم به درد بزرگی هات. دخترم سعی کن همیشه به چیزایی که داری فکر کنی نه به چیزایی که نداری. اخه این قدر دنیا بزرگه و توش چیزای مختلف و جورواجور هست که اگه هر روز هزار تا چیزی هم بخری باز ممکنه دوستت یه چیزی داشته باشه که تو نداشته باشی. پس همیشه خودتو خوشبخت ترین بدون و از ایتکه دوستات هم خوشبختن شاد باش. ه...
نویسنده :
یگانه
16:22
اینم اشپزخونم
بابا جون مهربونم
من یه بابا جون دارم که خیلی مهربونه قدرشو خوب می دونم اون یار مهربونه برای من و داداش با خنده های نازش سبد سبد محبت میاره خوب و تازه عاشق خنده هاشم قدر منو می دونه خوب می دونم بابا جون یادش نمی ره اصلا که 4 تا نوه داره. ...
نویسنده :
یگانه
13:24
گردش عصرانه
چند روز پیش من و بابی و مامی با داداشی رفته بودیم پرسون. من یه عالمه خوراکی واسه ا اشپزخونم خریدم . اخه میدونین من تو تسترمون یک اشپزخونه خوراکی های مدرسه راه انداختم. خیلی دوسش دارم. ...
نویسنده :
یگانه
13:09